کودک ، خانواده و جهان خارج

نویسنده : دی‌ وی وینی کات

مترجمین : مجید مظاهری ، دکتر محمد علی مظاهری ، دکتر آسیه اناری

انتشارات : نسل یاسان

105,000 تومان

توضیحات

دی‌وی وینی‌کات، پزشک و متخصص کودکان و روان‌تحلیل‌گر انگلیسی و همچنین نظریه‌پرداز نظریه شئ انتقالی است. وینی کات، یکی از پیشگامان گروه مستقل بریتانیاییِ انجمن روان‌تحلیلگری انگلیس و رئیس همین انجمن در دو دوره متناوب بود. وینی کات نویسندۀ صدها مقاله و کتاب در زمینۀ روان‌شناسی کودک است. کتاب کودک، خانواده و جهان خارج، مجموعه سخنرانی‌های دی‌وی وینی‌کات در شبکه جهانی بی.بی.سی در دهۀ ۱۹۷۰ است که گردآوری و تدوین شد. وینی کات، یک روان‌تحلیلگر کلاینی تجدید نظر طلب بود و به همین منظور، اهمیت بیشتری به واقعیت خارجی می‌داد. به عقیدۀ وینی کات، آموزش والدین، مخصوصاً مادران در تربیت کودک از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. برای همین، او علاوه بر تولید آثار آموزشی برای برخی شبکه‌های تلویزیونی، این آثار را در قالب کتاب‌های آموزشی گردآوری و منتشر کرد.

مقدمه نویسنده کتاب کودک، خانواده و جهان خارج
به نظر من این کتاب به مقدمه‌ای نیاز دارد؛ کتابی که درباره مادران و فرزندان، والدین و کودکان و در نهایت درباره کودکان در مدرسه و در دنیایی وسیع‌تر است. زبانی که در این کتاب به کار برده‌ام، چنان است که گویی همراه با بزرگ شدن کودک رشد می‌‌کند و امیدوارم این زبان طوری تغییر کند که با تغییر از نزدیکی و صمیمیتِ دوران کودکی تا رابطه‌ای مستقل‌تر که مناسب با بزرگتر شدن کودک است، هماهنگ باشد.

اگرچه فصل‌های اول مستقیم و صمیمانه با مادران سخن می‌گوید، اما قطعاً نمی‌خواهم این عقیده را بیان کنم که یک مادر جوان باید کتاب‌هایی درباره بچه‌داری بخواند و این بدان معناست که وی نسبت به موقعیت و حالت خود، هشیارتر و آگاه‌تر از آن حدی است که خود تصور می‌کند. او به حمایت و اطلاعات و به بهترین مراقبت‌های جسمانی که علم پزشکی عرضه می‌کند احتیاج دارد، نیازمند دکتر و پرستاری است که آنها را می‌شناسد و به آنها اعتماد دارد. همچنین نیازمند همسری فداکار و ارضای نیازهای جنسی است؛ اما ضرورتی ندارد که از پیش به او گفته شود مادر بودن چه احساسی دارد.

یکی از باورهای اساسی من این است که بهترین حالتِ مادر بودن آن است که از اعتماد به نفس طبیعی حاصل ‌شود و باید بین چیزهایی که به طور طبیعی به وجود می‌آیند و چیزهایی که باید یاد گرفته شوند، تفاوتی گذاشت. من سعی دارم اینها را از هم جدا کنم تا آنچه به طور طبیعی ایجاد می‌شود از بین نرود. بر این باورم که بجاست با مادران و پدران به طور مستقیم سخن بگویم؛ زیرا مردم می‌خواهند بدانند در مرحله طفولیت چه می‌گذرد و طرح این موضوع به این شکل، جالب‌تر و جذاب‌تر از این است که بخواهم تنها درباره مادران و کودکان بنویسم.

مردم می‌خواهند درباره اوایل زندگی‌شان بدانند و فکر می‌کنم چنین‌ خواسته‌ای بحق است. می‌توان گفت اگر کودکان رشد کنند و به نوبه خود پدران و مادران آینده شوند، اما ندانند و نفهمند که مادرانشان در آغاز برای آنها چه انجام داده‌اند، در جامعه انسانی گمشده‌ای وجود دارد.

هدفم از این گفتار این نیست که فرزندان باید از والدینشان به خاطر به دنیا آوردن آنها، یا حتی برای مشارکت آنها در ساخت خانه و تنظیم امور خانواده تشکر کنند. منظور من رابطه مادر با کودک خود، درست قبل از تولد و در هفته‌ها و ماه‌های بعد از تولد است. من سعی دارم توجه شما را به کمک بسیار بزرگی جلب کنم که یک مادر خوبِ معمولی با پشتیبانی همسرش در ابتدای زندگی کودک به فرد و جامعه می‌کند؛ کمکی که «تنها از طریق وقف کردن خویشتن به کودکش» انجام می‌دهد.

آیا ناشناخته بودن این کمک و سهم مادر فداکار به علت بی‌ حد و اندازه بودن آن نیست؟ اگر این کمک پذیرفته و به آن اعتراف شود، به تبع آن بایستی بپذیریم هر کس که عقل سلیم دارد، هر کس که در این دنیا احساس وجود می‌کند و برای او دنیا معنادار است، هر فرد خوشبخت؛ بی‌نهایت مدیون یک زن است. زمانی در اولین مراحل طفولیت، وقتی که هیچ درکی از مفهوم وابستگی نداشتیم، کاملاً وابسته بودیم.

اجازه دهید یک ‌بار دیگر تاکید کنم نتیجه چنین شناختی از نقش مادری، قدردانی و ستایش نیست؛ بلکه نتیجه آن کاهش ترسی در وجود ماست. اگر جامعه ما شناخت کامل و اعتراف به این وابستگی را که حقیقتی تاریخی در مرحله آغازین رشد هر فردی است به تعویق بیندازد، مانعی برای آرامش و سلامت کامل باقی خواهد ماند؛ مانعی که از یک ترس ناشی می‌شود. اگر شناخت درستی از نقش مادر وجود نداشته باشد، ترس مبهمی از وابستگی باقی خواهد ماند. این ترس گاهی شکل ترس از زن به طور کلی یا ترس از یک زنِ بخصوص را به خود می‌گیرد و در زمان‌های دیگر با اشکالی که شناخت آنها مشکل‌تر است ظاهر می‌شود؛ ولی همیشه شامل ترس از تسلط و برتری است.

متاسفانه ترس از برتری منجر به این نمی‌شود که انسان‌ها تحت تسلط و برتری قرار نگیرند؛ بلکه برعکس آنها را به سمت نوعی تسلط ویژه یا انتخابی می‌کشاند. در حقیقت، اگر یک دیکتاتور از نظر روانشناختی مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد، می‌توان انتظار داشت در کنار سایر عوامل، وی فردی باشد که سعی می‌کند در سطح کشمکش‌های فردی خویش، زنی را که هنوز به طور ناخودآگاه از سیطره و برتری‌اش می‌ترسد کنترل کند، تلاش می‌کند وی را با مهربانی و کمک کردن تحت کنترل خود درآورد و کفالت او را به عهده گیرد و در عوض از او اطاعت و «عشق» می‌خواهد.

بسیاری از پژوهشگران تاریخ اجتماعی معتقدند ترس از زن، علت موثری در رفتار ظاهراً غیرمنطقی انسان‌ها در گروه‌های مختلف است؛ اما این مساله به ندرت ریشه‌یابی شده است. اگر این موضوع در تاریخچه هر فردی ریشه‌یابی‌ شود، ترس از زن در نهایت شکل ترس از درک حقیقی وابستگی را به خود می‌گیرد؛ وابستگی آغازین در مراحل اولیه طفولیت. بنابراین از نقطه‌نظر اجتماعی دلایل موجهی برای انجام پژوهش‌هایی در مورد اولین مراحل رابطه مادر و طفل وجود دارد.

در حال حاضر نقش و اهمیت مادر در مرحله شروع زندگی غالباً انکار شده و در عوض گفته می‌شود در ماه‌های نخست تنها اصول مراقبت‌های جسمانی مورد نیاز است. بنابراین یک پرستار خوب هم به همان خوبی یک مادر می‌تواند این کار را انجام دهد. حتی مادرانی را می‌بینیم، و امیدواریم در این کشور نباشند، که به آنها گفته می‌شود «باید» برای اطفال خود «مادری» کنند و این افراطی‌ترین درجه انکار این واقعیت است که «مادری کردن» به طور طبیعی از مادر بودن ناشی می‌شود.

انضباط، دستورات بهداشتی، تلاش دائمی برای افزایش سلامت جسمانی… اینها و بسیاری از چیزهای دیگر مسائلی هستند که بین مادر و کودک وجود دارند و بعید به نظر می‌رسد مادران به خودی خود با تلاشی هماهنگ در برابر مداخله دیگران به اعتراض برخیزند. من این کتاب را می‌نویسم چون کسی باید برای مادران جوانی که اولین و دومین بچه‌شان را به دنیا می‌آورند و به ناچار خودشان در موقعیت وابسته به دیگری هستند، اقدامی انجام دهد. امیدوارم بتوانم آنها را در اعتماد به تمایلات طبیعی‌شان یاری کنم؛ در عین حال می‌خواهم از مهارت، توجه و مراقبت کسانی که به پدر و مادر یا هر کسی که جانشین آنهاست، در موقع لزوم کمک می‌کنند نهایت قدردانی را داشته باشم.

بخشی از کتاب کودک، خانواده و جهان خارج
اگر مادرانی هستند که در ارتباط اولیۀ خود با یکی از کودکانشان موفق نبوده‌اند و آن‌چه را که من نوشته‌ام، می‌خوانند نباید خیلی نگران باشند. دلایل زیادی برای شکست وجود دارد و کارهای زیادی هست که می‌توان بعد از این انجام داد و آنچه اشتباه شده یا از دست رفته را جبران کرد. اما اگر کسی از مادرانی که می‌توانند در این مهم‌ترین وظیفه موفق شوند یا در حال موفقیت هستند حمایت کند، باید خطر ناراحت کردن بعضی از مادران ناموفق را قبول کند. به هر حال، من باید رنجاندن بعضی از آن‌هایی که مشکلاتی دارند را قبول کنم، چون می‌خواهم این عقیده ‌ام را به ماردان انتقال دهم که اگر مادری برای برقرای ارتباط با کودکش به خودی خود و بدون کمک به دیگران عمل کند، بهترین کاری را انجام دهد که می‌تواند برای کودک، خودش و به طور کلی جامعه انجام دهد.

به عبارت دیگر، تنها پایه و اساس درست برای ارتباط کودک با پدر و مادر، با کودکان دیگر و در نهایت با جامعه، اولین ارتباط موفقیت‌آمیز بین مادر و کودک است؛ بین دو فرد که حتی یک قانون منظم برای شیردهی هم بین آنها وجود ندارد و حتی قانونی برای اینکه بچه حتماً باید از پستان شیر بخورد. در امور انسانی مسائل پیچیده تنها ریشه در مسائل ساده‌تر دارند.